آدما آدما
یه نفر داره میاد
یه نفر که مهربونه از تبار لاله هاس
ارمغان واسه ما داره سیب سرخ عشق
نام اون نام اون رهرو راه خداس
فصل دلتنگی تمومه دیگه دلتنگی بسه
غمگسار غمگساران داره از راه می رسه
----------
آدما آدما فصل هم عهدی میاد
عاقبت عاقبت آقامون مهدی میاد
ای همیشه منتظر ها قاصد شهرمون میاد
همونی که بهر دلها عشق و یکرنگی می خواد
ما طلسم غصه هامون می شکنه با اون صداش
اون نجیب و عاشقونه ست تموم شعر و قصه هاش
وقتی اون باشه دلامون بروی غم وا نمی شه
دیگه حتی یه دریچه بسوی غم وا نمیشه
آدما آدما اون که می میریم براش
می میریم می میریم بهر خال رو لباش
با نگاه مهربونش دل به باور می رسه
این غروب غصه هامون دیگه آخر می رسه
میاد اون روز که مسافر حلقه بر در می زنه
اون میاد و با محبت به دلا سر می زنه
روزامون خیلی گرفته ست شبامون خیلی سیاس
می دونم یک روز میایی وعده ما جمعه هاس
اون زمانی که میایی زآسمون گل می ریزه
قحطی گریه میاد چون اون بهار خنده هاس
آدما آدما
.
23 سال پیش
شیمیدانى مصرى به نام دکتر رشاد خلیفه که در امریکا اقامت داشت ,پس از سه سال کار
مداوم و استفاده از کامپیوتر! ادعا نمود که نظم حیرت انگیزى رادر قرآن کشف نموده
است .
ایشان گفت : تعداد تکرار حروف و کلمات در قرآن ,کاملا
سنجیده و حساب شده است و از تناسب و نـظمى شگفت انگیز حکایت مى کند و نتیجه گرفت
که چون هیچ مؤلف و نویسنده اى نمى تواند در ضـمـن نـگـارش کـتاب , مراعات تعداد
تکرار حروف و کلمات خود را نموده و نظمى خاص در میان آنها تعبیه کند, پس این ویژگى
خاص قرآن بوده و وجهى از وجوه اعجاز آن به شمارمى رود.
اولین مثال ایشان براى اثبات ادعایش , حروف مقطعه قرآن بود
که مدعى شد راز و رمز این حروف اسرارآمیز را کشف کرده است .
ایـشـان گفت تکرار حروف مقطعه در سوره مربوطه , بیش از
تکرار حروف دیگر است و نیز معدل تکرار این حروف نسبت به مجموع حروف سوره خاص , بیش
از معدل تکرار این حروف درسورهاى دیگر است .
هـمـچنین در هر یک از 29 سوره اى که در افتتاح آن , حروف
مقطعه آمده است , مجموع تعداد آن حـرف یا حروف در آن سوره دقیقا و بدون استثنا
مضرب 19 مى باشد و مطالب دیگرى از این دست که در ادامه این مقاله به آنها خواهیم
پرداخت .
بـا اعـلان ایـن خبر و پخش آن توسط رسانه هاى گروهى و جرائد
آن روز, این موضوع به گونه اى غیرمنتظره در همه جا صدا نمود و موجى از شادى و شعف
در میان مسلمانان برانگیخت .
راقـم ایـن سـطـور نیز آن روز از جمله کسانى بود که از
خوشحالى در پوست خود نمى گنجید و مى پنداشت که مسلمین سنگرى بسیار قوى در
برابرملحدین گشوده اند.
انـتشار این خبر در میان روشنفکران کشورهاى اسلامى , نه
تنها موجب شعف وشادى بلکه موجب آن شـد تـا بـسـیـارى از آنـهـا خود به میدان آمده
و با آمارگیرى ازتعداد حروف و کلمات قرآن , پـرده هاى دیگرى از اسرار و رموز این
کتاب آسمانى رابرملا سازند! البته از این عده , جمعى بعد از مدتى سرگردانى و راه
به جایى نبردن ,دست از کار کشیدند.
اما گروهى دیگر که اعتقادى راسختر به اعجاز قرآن داشتند, به
این کاوش ادامه دادند و مقالات و تـالـیـفـاتى نیز منتشر کردند که در مقام نقد
یکایک آنها نیستیم بلکه در این مقاله درصدد آنیم تا اثـبات کنیم , این جریان ,
انحرافى بوده وکسانى که در این وادى افتادند, جز سرگردانى و ناکامى چیزى عائدشان
نشد واشکالات نقضى و حلى فراوانى بر دعاوى آنها وارد است .
قـبـلا متذکر شویم که ایشان اولین نفر در این وادى نبوده و
ردپاى این فکر در کتاب ((الاتقان فى علوم القرآن )) سیوطى نیز دیده مى شود.
اسـاسـا بـایـد بـبینیم قرآن خود را چگونه معرفى کرده است ,
پیشوایان معصوم ما قرآن را چـگونه معرفى کرده اند! آیا آن را کتابى اسرارآمیز,
معماگونه , عجیب و غریب وصف نموده اند و یا آن را کتابى روشن و پرمحتوى خوانده
اند؟ .
حـقیقت آن است که قرآن خود را کتاب هدایت و رستگارى مى داند
و پیوسته ما را به تلاوت و تدبر در خود دعوت مى کند.
قـرآن مـا را بـه تماشاى حروف و کلمات خوددعوت نمى کند,
بلکه همواره ما را به قرائت و تدبر و توجه به هشدارهاى خودفرامى خواند.
قرآن خود را احسن الحدیث مى خواند که باز جنبه معنایى آن مد
نظراست نه ساختار لفظى آن , لذا بعد از آن مى فرماید:.
((تـقـشـعـر مـنه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و
قلوبهم الى ذکر اللّه ذلک هدى اللّه یهدى به من یشا)).
معرفى قرآن از طریق قرآن
توجه شما را به قسمتى از آیات قرآن که ماهیت قرآن را مى
توان از آنها فهمید جلب مى کنیم :.
((ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین )).
((شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من
الهدى و الفرقان )).
((ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم )).
((و لقد صرفنا فى هذا القرآن لیذکروا و ما یزیدهم الا
نفورا)).
((و ننزل من القرآن ما هو شفا و رحمة للمؤمنین و لا یزید
الظالمین الا خسارا)).
((و انک لتلقى القرآن من لدن حکیم علیم )).
چـنـانـکـه ملاحظه مى کنید, قرآن خود را حکمت , علم , نور,
ذکر, هدایت , موعظه ,بلاغ , وسـیـله جدایى حق از باطل , شفاى بیماریهاى قلبى ,
بیان هر چیز و وسیله خروج از تاریکى به نور مـى دانـد و هـمـه ایـن عـنـاوین در
پرتو توجه به محتواى قرآن وپیروى از رهنمودهاى آن میسر مـى شـود, نـه از طریق دقت
در ساختار لفظى و کشف تناسب و توازن حروف و کلمات این کتاب آسمانى .
هرگز به وصف یا عنوانى براى قرآن برخورد نمى کنیم که به
جنبه لفظى آن هم از این زاویه خاص نظر داشته باشد.
الـبـتـه یکى از وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است ,
اما آن دو نیز طریقى براى توجه هرچه بیشتر به مفاد و محتواى این کتاب آسمانى است .
عـربـى بـودن قـرآن نـیـز در همین راستاست قرآن فلسفه عربى
بودن خود را تدبر و دقت بیشتر بـندگان مى داند چنانکه مى دانیم , زبان عربى
انعطافى بسیار بالا دارد و دقائق و لطائف معانى را در قالب هیچ زبانى همچون زبان
عربى ,نمى توان به مخاطب القا نمود:((انا انزلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون )).
بنابراین , در هیچ جاى قرآن حتى بطور تلویحى نیز ما به این
گونه کاوشها دعوت نشده ایم .
بـلـکـه مى توان گفت به عدم آن تشویق شده ایم .
چنانکه مى دانیم , یکى ازقصه هاى عبرت انگیز و جالب قرآن
قصه اصحاب کهف است .
قـرآن بـعـد از ذکـرداسـتان آنها, اظهار تاسف مى کند که چرا
مردم به جاى آنکه به پیام این قصه تـوجـه کـنـنـد و راه اصحاب کهف را پیموده و از
بیدار شدن آنها بعد از سیصد سال خواب ,نتیجه بگیرند که خداوند قادر است آدمیان را
بعد از خواب گران مرگ در روز قیامت زنده نماید, خود را مشغول مطالب حاشیه اى قصه
نموده وبر سر تعداد اصحاب کهف باهم جدال مى کنند.
بعضى مى گویند: چهار نفر, بعضى مى گویند:شش نفر وعده اى
آنها را هشت نفر مى دانند.
قـرآن مـى فرماید:((اى پیامبر! در این باره با آنهاجدال مکن
و از آنها چیزى مپرس و به افسانه هاى آنها اعتماد منما)).
بـه مورد دیگرى توجه فرمائید: در مورد تعداد نگهبانان دوزخ
, قرآن مى فرماید:تعدادشان رانوزده نـفر قرار دادیم , نه بدان جهت که اسرار و رموزى
در این عدد درنظر گرفته ایم , بلکه فقط به این مـنـظـور کـه چـون و چـراى افـراد
مریض و کافر رابرانگیزیم و نیز ایمان مؤمنان را تقویت کرده بـاشیم :((و ما جعلنا
اصحاب النار الاملائکة و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذین کفروا لیستیقن الذین
اوتـوا الـکـتـاب و یـزدادالذین امنوا ایمانا و لا یرتاب الذین اوتوا الکتاب و
المؤمنون و لیقول الذین فـى قـلـوبـهـم مـرض و الکافرون ماذا اراد اللّه بهذا مثلا
کذلک یضل اللّه من یشا و یهدى من یشا)).
معرفى قرآن در احادیث
حـال ببینیم قرآن در احادیث چگونه معرفى شده
است ؟
آیا حدیثى از معصوم به مارسیده است که قرآن را
کتابى اسرارآمیز, معماگونه و حاوى فرمولهاى ریاضى و ازمقوله رمل و جفر معرفى کرده
باشد؟
پاسخ منفى است .
در احـادیث نیز قرآن , علم ,حکمت و نور خوانده
شده است و اکیدا توصیه شده است که آن را چراغ عمل ومشعل حیاتمان قرار دهیم .
در نهج البلاغه آمده است : ((اللّه اللّه فى
القرآن لا یسبقنکم بالعمل به غیرکم )).
در کتاب شریف کافى از رسول اکرم (ص ) روایت شده
است : ((القرآن هدى من الضلالة و تبیان من الـعـمـى و اسـتقالة من العثرة و نور من
الظلمة و ضیا من الاجداث و عصمة من الهلکة و رشد من الغوایة و بیان من الفتن و
بلاغ من الدنیا الى الاخرة وفیه کمال دینکم و ما عدل احد عن القرآن الا الى
النار)).
در کـتـاب فـقیه از امیرالمؤمنین در وصیتشان به
فرزندش آمده است : ((و علیک بتلاوة القرآن و الـعـمـل به و لزوم فرائضه و شرایعه و
حلاله و حرامه و امره و نهیه و التهجد به و تلاوته فى لیلک و نـهـارک فـانه عهد من
اللّه تبارک و تعالى الى خلقه فهو واجب على کل مسلم ان ینظر کل یوم فى عـهـده و
لـو خـمـسین ایه واعلم ان درجات الجنة على قدر آیات القرآن فاذا کان یوم القیمة
یقال لقارى القرآن اقرا وارق فلا یکون فى الجنة بعد النبیین و الصدیقین ارفع درجة
منه )).
هـرگـز در بـیانات امامان و سیره عملى آنها
مشاهده نشده است که قرآن را از این منظربنگرند و مـطالبى هرچند به صورت ضمنى و
تلویحى در مورد تعداد حروف وکلمات قرآن و روابط ریاضى بـیـن آنـهـا بیان نموده
باشند و لااقل سر نخى در این مقوله به دست داده باشند, تا ما با اطمینان خـاطر در
این رشته وقت صرف کنیم ودلخوش باشیم که اگر تاکنون به نتیجه نرسیده ایم , امید است
که در آینده به نتائجى جالب دست یابیم .
از عـلـماى بزرگ , حتى ریاضى دانانى نظیر:
خواجه نصیر طوسى و شیخ بها نیز نقل نشده است که چنین سیر و سیاحتى را در قرآن نشان
داده باشند.
نقد تفصیلى نظریه رشاد خلیفه
حال ببینیم آقایانى که معتقدند نظم محیرالعقولى
در قرآن کشف کرده اند تا چه اندازه بر صوابند؟ .
گـفـتیم رشاد خلیفه در مورد حروف مقطعه , به
این نتیجه رسید که همواره معدل توارد و تکرار حروف مقطعه در سوره اى خاص بر معدل
توارد و تکرار حروف دیگرتفوق دارد.
چـنـانکه در سوره ق حرف ((ق )) معدلى بالاتر از
سایر حروف در این سوره و سایر سوره هاى قرآن دارد و یا حرف ((ن )) در سوره ((ن و
القلم )) بزرگترین رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد.
اگـر آمـارهـا بـا موارد نقض روبرو نمى شد,
شاید ما هم با ایشان و سائر پیروان تئورى نظم ریاضى قرآن هم عقیده مى شدیم .
اما على رغم خواست قلبى ما و ایشان بااستثناهاى
فراوانى روبرو مى شویم .
بـراى مـثـال تـعداد تکرار حرف ((ق )) در سوره
هاى الشمس و القیامة و الفلق , در حدى است که مـعـدل تـکـرار آن از معدل تکرار ((ق
))بیشتر مى شود و یا در مورد سوره طه با پنج استثنا مواجه مى شویم : سوره حج ,
نور,فتح , مجادله و توبه یا در مورد سوره ((یس )) نتیجه کاملا معکوس است , یعنى یا
وسین کمترین تکرار را به خود اختصاص داده اند.
نـیـز در مـورد حـرف ((ن )) مـى بـینیم تکرار
آن در سوره حجر بیشتر از تکرار آن در سوره ((ن و القلم )) مى باشد.
ایـنجاست که آقاى رشاد خلیفه به توجیه روآورده
و مطالبى به هم مى بافد که هیچ معقول به نظر نمى آید.
مـثـلا در مورد سوره یس و اینکه چرا نتیجه
معکوس است , مى گوید:چون ((یس )) بر خلاف بقیه حروف مقطعه برعکس ترتیب حروف
الفبایى است ,پس نتیجه نیز باید معکوس و وارونه باشد.
یـا اگر معدل تکرار حرف ((ص )) در سوره اعراف
از معدل تکرار آن در بعضى سوره ها, مثل سوره والـعـصر کمتر است بایدچهار حرف
((المص )) را که در اول سوره اعراف آمده است , با هم در نظر بـگـیـریم ومعدل
مجموعه این چهار حرف را با معدل مجموعه آنها در دیگر سوره هابسنجیم !!و یا بـراى
پـاسـخ بـه استثنا سوره حجر مى گوید: سوره حجر با ((الر)) شروع شده است و ما باید
همه سوره هایى را که با ((الر)) شروع مى شود در حکم یک سوره قرار دهیم .
و در مـورد اسـتثنا شدن پنج سوره فوق الذکر مى
گوید: این پنج سوره مدنى هستند و چون سوره طه مکى است باید آن را با دیگر سوره هاى
مکى مقایسه کنیم .
چـنانکه ملاحظه مى کنید ایشان خود را به آب و
آتش مى زند تا به هر قیمت شده است , جایى براى تئورى خود بگشاید در حالى که این
استثناها خیلى زیادند وتوجیهات ایشان خیلى سخیف و بارد.
ترمیم یک تئورى باید به گونه اى مساعد باتفاهم
عرفى باشد.
چـنـانـکـه در جمع سخنان متعدد فرد حکیم باید
به گونه اى جمع نمائیم که عرف پسند باشد و اصطلاحا جمع تبرعى نباشد.
در حـالـى کـه جـمـع کردنهاى ایشان از یک نظم و
تناسب منطقى و عرفى برخوردار نیست و هر استثنایى را با اسلوبى خاص جواب مى گوید.
بدون شک با این روش مى توان براى هر کتابى نظم
ریاضى پیدا نمود!.
به قسمتهاى دیگرى از دعاوى ایشان مى پردازیم :.
1 ـ جمله بسم اللّه الرحمن الرحیم که اولین آیه
قرآن است , داراى نوزده حرف است .
تک تک کلمات این جمله به تعدادى قابل تقسیم بر
عدد نوزده در قرآن به کاررفته است .
چـنـانکه در کل قرآن 114 مرتبه ((بسم )) آمده
است .
تعداد کلمه ((اللّه ))2698 مرتبه , ((رحمن ))
57 مرتبه , ((رحیم )) 114 مرتبه است که همه مضرب صحیح عدد نوزده مى باشند.
از ایـن چـهـار آمـار فقط رقم 57 صحیح است , آن
هم مشروط بر اینکه ((الرحمن )) را دربسم اللّه سـوره حـمـد به حساب آورده و در
بقیه بسم اللّه هاى قرآن به حساب نیاوریم , مگر آنکه متوسل به همان توجیهات بارده
شویم .
بـراى مـثال , براى آنکه آمار ((اللّه )) به
نصاب مورد نظر برسد, باللّه و تاللّه و للّه و فاللّه را باید حساب بیاوریم ,اما
((اللهم )) را از حساب خارج کنیم .
و یـا کـلـمـه ((اسم )) در قرآن 22 مرتبه آمده
است واگر منظور ایشان ((باسم )) باشد فقط هفت مرتبه تکرار شده است .
2 ـ سـوره نـاس کـه آخـریـن سـوره قرآن است
تعداد حروف آن 114 حرف است که مضرب نوزده مى باشد.
نـمـى دانـیـم ایشان چگونه محاسبه کرده است ؟
ولى این سوره بدون احتساب بسم اللّه اول آن 80
حرف است و با احتساب بسم اللّه 99 حرف مى شود که در هیچ حالت مضرب 19 نیست .
3 ـ سوره علق مطابق شمارش کامپیوترى 285 حرف
است یعنى 19*15.
بـاز کنترل کردیم با قرآنهاى به خط عثمان طه به
این رقم نمى رسد و با قرآنهاى رسم الخط ایرانى از این رقم تجاوز مى کند.
4 ـ در هـریک از 29 سوره اى که در افتتاح آن
حروف مقطعه آمده است , مجموع تعداد آن حرف یا حروف دقیقا و بدون استثنا ضریب 19 مى
باشد.
این ادعا نیز تمام نیست .
براى مثال حرف ((نون )) در سوره ن و القلم 131
مرتبه آمده است , نه 133مرتبه تا مضرب 19 باشد.
یا در سوره طه مجموع این دو حرف 239 است نه 342
تامضرب 19 باشد.
جـالب است بدانید که ایشان با آنکه تاکید مى
کند که همه جارسم الخط عثمان طه ملاک و معیار است , سوره ن و القلم را در کتاب خود
کلیشه کرده و آغاز آن را تحریف نموده است .
یـعنى به جاى آنکه حرف اول را به صورت ((ن ))
بنویسد به صورت ((نون )) نوشته است تا یک نون اضافه بیاید و بعد یک نون دیگر از
بسم اللّه آغاز سوره وام گرفته است و به این ترتیب کسرى نون را جبران نموده و به
عدد 133 رسیده است .
در سـوره طـه نـیـز تا گرد را ها محسوب کرده
است در حالى که همه مى دانند تا گردحقیقتا تا مـى باشد, هرچند به هنگام وقف به
صورت ها تلفظ شود, یعنى کلمات :زینة , خیفة , سحرة , صلوة , قـیـمة , کلمة , بینة
, ساعة , حیة , محبة و امثال آنها مختوم به تا مى باشند, چنانکه با صداى تا تلفظ
مى شوند.
ولـى تـنگى قافیه ایشان رامجبور کرده است , این
موارد را هم در شمارش دخالت دهد تا به نصاب لازم برسد.
5 ـ اگـر تعداد مواردى را که تک تک کلمات جمله
بسم اللّه الرحمن الرحیم بعد ازتقسیم بر عدد 19 در قرآن به کار رفته است , محاسبه
کنیم باز هم به ضریب 19مى رسیم , این موضوع نیز درست نیست , چنانکه در بند اول
گذشت .
6 ـ سـوره نـصـر کـه به قولى آخرین سوره مى
باشد, درست داراى 19 کلمه مى باشداولین آیه این سوره نیز 19 حرف دارد.
نـمـى دانـیـم چگونه حساب کرده است که 19 کلمه
شده است , مگر آنکه کلمه نزدایشان اصطلاح خاصى باشد.
ایشان این سوره را در کتابش کلیشه نموده و
زیرکلمات شماره گذارده است .
جمله ((و استغفره )) را یک کلمه حساب نموده با
آنکه یک کلمه نبوده و حداقل سه کلمه است .
((و الفتح )) را نیز یک کلمه حساب کرده است در
حالیکه دو کلمه است .
اگر بگوید حروف را نباید جداگانه حساب کنیم مى
پرسیم پس چرا ((فى )) را یک کلمه جداگانه حساب کرده است .
7 ـ بسم اللّه به همین صورت خاص 3 مرتبه در
قرآن آمده است و اگر مجموع شماره آیات و شماره سوره ها را با تعداد تکرار بسم
اللّه جمع کنیم به ضریب 19 مى رسیم .
مـنظور ایشان بسم اللّه در تمام قرآن نیست ,
بلکه بسم اللهى که آیه اش شماره داشته باشد که فقط بسم اللّه سوره حمد و بسم اللّه
در آیه 41 سوره هود و بسم اللّه آیه سى ام سوره نمل مى باشد.
ایـشان بعد از آنکه ارقام آیات و سوره ها را
زیر هم نوشته و به ضریب 19 نرسیده است چاره اى دیگر انـدیـشـیـده و گـفـته است چون
3 تا بسم اللّه داریم عدد 3 را هم به حاصل جمع این ارقام اضافه مى کنیم , تا به
رقم 114 برسیم :.
Total=3+1+1+11+41+27+30=114=19*6
به گمان من بدترین مثالى که ایشان ارائه کرده
است , همین مثال است ..
زیرا به وضوح کار مونتاژسازى و وصله پینه اعداد
در آن آشکار است .
8 ـ اگر ارقام مربوط به حروف مشترک در حروف
مقطعه را حساب کنیم , به ضریب 19 مى رسیم .
ایشان چنین جدولى ترسیم کرده است ..
سوره
|
حروف مقطعه
|
ه
|
ط
|
س
|
م
|
مریم
|
-
|
175
|
-
|
-
|
-
|
طه
|
ط ه
|
251
|
28
|
-
|
-
|
شعرا
|
ط
س م
|
-
|
33
|
94
|
484
|
نمل
|
ط
س
|
-
|
27
|
94
|
-
|
قصص
|
ط
س م
|
-
|
19
|
102
|
460
|
944 290 107 426 جمع
|
1767=944+290+107+426=جمع کل
|
19*93=1767
|
چه مانعى داشت ایشان کلمه ((یس )) را
هم به این مجموعه اضافه مى کرد؟
چون ((یس )) از طریق سین و یا با چهار
سوره از مجموعه فوق اشتراک پیدا مى کند.
یا اگر((عسق )) را که در آغاز سوره
شورى آمده است , در این جدول مى گنجاندیم , از طریق عین و سین با سوره مریم و شعرا
و نمل و قصص مشترک مى شد.
اگر بپرسید چه چیزى باعث شده است جدول
ایشان حروف مقطعه خاصى را دارا باشد؟
پاسخ این اسـت کـه اگـر ایـشان به
سلیقه خود و نه یک روش منطقى و ثابت , عمل نمى کردبه نصاب لازم نمى رسید.
9 ـ در سـورهاى هفتم , نوزدهم و سى و
هشتم حرف ((ص )) در میان حروف مقطعه اشان مشترک اسـت و اگر تعداد ((ص )) را در این
سوره ها حساب کرده با هم جمع کنیم , به عدد 152 مى رسیم که مضرب 19 است .
ملاحظه کنید ایشان در سوره ق حرف قاف
را بطور مستقل شمارش کرده و ضریب 19 شده است , ولى چون در سوره صاد به نتیجه
نرسیده است , روش را تغییر داده و همه سوره هایى را که در آغاز ((ص )) دارند با هم
حساب کرده است .
مـمـکـن اسـت ایـشـان بـگوید, قاف را
چه مستقل و چه بطور مجموع حساب کنیم , به ضریب 19 مى رسیم .
زیرا در سوره شورى هم قاف 133 مرتبه
تکرار شده است که ضریب 19 است .
پس آنجا که تکرار دیده مى شود باید
همه را با هم حساب کنیم ,مثل صاد یا قاف .
ولـى آنـجـا کـه مـنحصر به فرد است ,
مثل حرف نون در سوره ((ن والقلم )) باید بطور جداگانه حساب کنیم .
باز مى بینیم این پاسخ کامل نیست زیرا
در سوره مریم در میان حروف مقطعه کاف راداریم که در جاى دیگر نداریم و اگر تعداد
آن را بطور مستقل در نظر بگیریم , به نصاب لازم نمى رسد.
بـه هـر حـال چـنانکه بارها یادآور
شدیم , ایشان رویه واحدى را در شمارشها اتخاذنمى کند و فقط درصدد جور کردن نصاب
لازم است .
دکـتـر مـحـمـد حـسـن هـیتو, یکى از
نقادان اعجاز عددى قرآن در کتاب ((المعجزة القرانیة )) مـى گـوید: از اولین کسانى
که تئورى رشاد خلیفه را نقد نمود استاد ((حسین ناجى محمد)) در کتابش موسوم به
((التسعة عشر ملکا)) مى باشد.
ایـشـان هـفـت جـمـله ابداع نموده که
همه از 19 حرف تشکیل شده و هر کدام داراى 3 حرف لام مـى بـاشـدو مـجموع حروف این
جمله ها نیز 133 است که مضرب 19 و مجموع لام ها در هرهفت جمله نیز 19 است .
سـپـس مـى گوید: آیا صرف این تناسبهاى
عددى دلیلى برحقانیت مفاد این جمله ها است ؟
1 ـ لا بعث و لا حساب و لا جهنم .
2 ـ لا صراط و لا جنة و لا نعیم .
3 ـ مهندس الکون الرب ابلیس .
4 ـ البهائیة هى الدین الحق .
5 ـ بهااللّه آخر الانبیا.
6 ـ الجنة و النار اکذوبتان .
7 ـ رقم تسعة عشر رمز لابلیس
.
نقد کتاب ((المعجزة ((
یکى دیگر از رهروان راه آقاى رشاد خلیفه , آقاى مهندس عدنان
رفاعى مى باشد.
ایشان نیز با تهیه آمارهایى از کلمات قرآن کتابى تالیف کرده
اند به نام ((المعجزة )).
به بخشى از مطالب آن توجه فرمائید.
کلمه یوم به صورت مفرد 365 مرتبه در قرآن آمده است .
کلمه شهر به صورت مفرد 12 مرتبه در قرآن آمده است .
کلمه جهنم در قرآن 77 بار و کلمه جنات و مشتقات آن نیز 77
مرتبه تکرار شده است .
کلمه رجل و کلمه امراة هر کدام 24 مرتبه .
کلمه الحیاة و کلمه الموت با مشتقات آنها هر کدام 145 مرتبه
.
کلمه الملائکة و کلمه الشیطان هر کدام 68 مرتبه .
کلمه الملائکة و مشتقات آن 88 مرتبه کلمه الشیطان و مشتقات
آن نیز 88 مرتبه .
کلمه یفسد و مشتقات آن نظیر کلمه ینفع و مشتقات آن هر کدام
50 مرتبه .
کلمه الرغبة و مشتقات آن با کلمه الرهبة و مشتقات آن هر
کدام 8 مرتبه .
کلمه مصیبة و مشتقات آن با کلمه الشکر و مشتقات آن هر کدام
75 مرتبه .
کلمه شک و کلمه ظن هر کدام 15 مرتبه .
کلمه هلک و مشتقات آن با کلمه نجاة و مشتقات آن هر کدام 66
مرتبه .
کلمه النور 24 مرتبه کلمه الظلم و مشتقات آن نیز 24 مرتبه .
کلمه الدنیا و کلمه الاخرة هرکدام 115 مرتبه .
کلمه ثقلت و مشتقات آن با کلمه خفت و مشتقات آن هر کدام 17
مرتبه .
کلمه العز و مشتقات آن با کلمه الذل و مشتقات آن هر کدام 21
مرتبه .
کلمه قبل و قبلک با کلمه بعد و بعدک هر کدام 149 مرتبه .
مجموع اقسمتم و اقسموا معادل تعداد اقسم یعنى 8 مرتبه .
کلمه قالوا معادل کلمه قل 332 مرتبه .
کلمه قلتم و اقول هر کدام 9 مرتبه .
کلمه تقولون و نقول هر کدام 11 مرتبه .
مجموع دو کلمه تقولوا و تقولون معادل کلمه قلنا یعنى 27
مرتبه .
کلمه البر 12 مرتبه که اگر با کلمه یبسا که هم معناى اوست
جمع شود 13 مرتبه مى شود.
کلمه البحر نیز 32 مرتبه .
مجموع آنها 45:32+13 بنابراین 1345 خشکى و 3245 آب که این
نسبت دقیقا باواقعیت خارجى هماهنگ است .
بسیارى از این آمارها در مقام محاسبه درست نیست و بر فرض
صحت نیازمندتوجیهات و تکلفات فراوانى است .
مثلا ایشان براى آنکه در شمارش ((یوم )) به عدد365 برسد
گفته است , باید ((یوم )) را به صورت مفرد در نظر بگیریم .
زیـرا اگـر ((ایـام )) و((یـومین )) را به حساب آوریم , به
عدد مطلوب نمى رسیم اما باز هم منظور ایشان تامین نمى شود.
زیـرا((یـومـئذ)) و((یـومـکـم )) و((یومهم )) نیز باید از
لیست ما خارج شونددر حالى که اینها هم مفردند.
اگـر مـنـظـور ایـشـان از مـفـرد این است که به ((یوم ))
هیچ حرفى متصل نباشد, در آن صورت ((بـالـیـوم )) و ((لیوم )) و ((فالیوم )) را نیز
باید از لیست خارج کنیم که آمار ما از 365 بسیار کمتر خواهد شد.
خلاصه , ایشان براى نیل به عدد 365 از هیچ اسلوب منطقى
پیروى نکرده اند و با این گزینش هاى تبرعى مى توان در اکثر واژگان کتب , نظم ریاضى
پیدا نمود.
ایـشـان در مـواردى کـه آمـارش بـه حد نصاب نمى رسد, به
دنبال مشتقات آن واژه خاص رفته و مى کوشد با اضافه کردن مشتقات نصاب لازم را تهیه
کند و این سؤال بى جواب مى ماند که چرا در بـعـضى موارد باید مشتقات را به حساب
آوریم و دربعضى موارد فقط به آمار مفرد آن واژه بسنده کـنـیم ؟
و عجیبتر اینکه ایشان در بعضى واژه ها, مثل :((جهنم ))
و((جنات )) مى گوید: در یکى به صورت مفرد و در دیگرى باضم مشتقات باید به مطلوب
نایل شد.
در جاى دیگر ایشان واژه ((یفسد)) و مشتقات آن را شمارش مى
کند و چون با تعدادواژه ((یصلح )) برابر نمى بیند, سراغ واژه ((ینفع )) مى رود.
در حـالى که براى آشنایان به زبان عربى واضح است که
((یفسد)) در مقابل ((یصلح )) مى باشد نه ((ینفع )).
در دو واژه قبل و بعد وقتى ایشان به حد نصاب لازم نمى رسد,
مى گوید:((قبلک )) و((بعدک )) را هم به لیست خود باید اضافه کنیم .
دیـگـر پـاسـخ این سؤال روشن نیست که چرا ((قبلکم )) یا
((قبلنا)) و یا ((قبلها)) را نباید منظور نمائیم ؟ .
کـلـمه ((قالوا)) و((قل )) نیز دقیقا با هم برابر نیستند,
یعنى ((قل )) 333 و((قالوا)) 332 مرتبه در قرآن آمده است .
ایشان به جاى آنکه ((قلتم )) را با ((قلنا)) بسنجد, با
((اقول )) مقایسه کرده است .
نـیـز بـه جـاى آنـکـه ((تـقـولوا)) و ((تقولون )) را با
((نقول )) کنار هم قرار دهد, آن را با ((قلنا)) مقایسه کرده است .
از همه عجیب و غریبتر, محاسبه میزان آب و خشکى کره زمین است
.
ایـشـان وقـتـى ((بر)) و((بحر)) را با هم مقایسه کرده و به
کسر مورد نظر دست پیدا نمى کند, به واژه ((یـبـسـا)) مـتـوسـل مى شود و مى گوید:
اگر آن را نیز که مرادف ((بر)) مى باشد, منظور کـنیم تکرار واژه خشکى 13 و تکرار
دریا 32 بوده و دو کسر 1345 و 3245 بدست مى آید که خیلى شگفت انگیز و از معجزات
قرآن است .
باید به ایشان گفت : چگونه است که باید ((یبسا)) را که
مرادف ((بر)) مى باشد, درشمارش دخالت دهیم , ولى کلمه ((یم )) را که مرادف ((بحر))
است دخالت ندهیم ؟ .
وانگهى نسبت آب و خشکى کره زمین همیشه نسبت ثابتى نیست دو
هزار سال پیش با امروز بسیار فرق داشته و هزار سال بعد نیز از میزان دریاها کاسته
خواهدشد.
نقد کتاب ((آیت کبری((
یکى دیگر از قربانیان راه رشاد خلیفه , نویسنده کتاب ((آیت
کبرى )) مى باشد.
تـمـام این کتاب صدوپنجاه صفحه اى , به محاسبه حروف مقطعه
قرآن اختصاص داده شده است و در تـمـام مـحـاسـبات و جدولهاى ترسیم شده در کتاب ,
ایشان به عددى که مضرب 19 مى باشد مى رسد و همین امر را معجزه جاویدان قرآن مى
شمارد.
تـفـاوت ایـشان با دیگر کسانى که همین مسیر را طى کرده اند,
در اضافه کردن حروف معجمه به حروف مهمله است .
ایشان در اوائل کتاب مى نویسد: ((چیزى که محرز وقطعى است ,
این است که در زمان نزول وحى کمترین اثرى از نقطه گذارى وجودنداشته و تا یکى دو
قرن قرآن به صورت مجرد و بدون نقطه و اعـجـام نوشته مى شدو اعجام که به معناى نقطه
گذارى است , بعد از یکى ـ دو قرن از نزول قرآن رواج یافته است .
از ایـن رو در فـواتـحـى مـانـند:((حم )) و((یس )) و((طس ))
و نظائر آنها که روى هم درچهارده صـورت مـختلف در آغاز 29 سوره قرار دارند, نمى
توان و نباید مثلا شکل ((ح )) را فقط مخصوص لفظ حا دانست , بلکه بنابر شرح فوق
دلالت آن بر دو حرف و دو لفظ ح و خ هم مسلم و آشکار است و ایـن قاعده درباره تمام
حروف مهمله فواتح که حالت معجم نیز براى آنها متصور مى باشد صادق است .
بـراسـاس هـمـیـن نظر بود که ما تحقیق خود را درباره حروف
مهمله و معجمه فواتح سور شروع کـردیـم و ایـن کـار طى چـند سال با کوشش مداوم و با
تائید و هدایت الهى به نتائج بسیار مهم و جالبى رسید و حدس و گمان به واقعیت و
یقین مبدل گشت )).
چـنـانکه ملاحظه مى کنید ایشان معتقد است براى محاسبه تعداد
تکرار حروف مقطعه سوره هاى حوامیم , نباید به شمارش حرف حا و میم اکتفا کنیم ,
بلکه بایدچهار حرف را شمارش کنیم : ح , خ , م زیرا ج و خ نیز در صدر اسلام به صورت
ح نوشته مى شده است .
و یا اگر حروف مقطعه سوره هاى مبارکه شعرا, نمل و قصص را
شمارش مى کنیم , نباید فقط طاو سـیـن و میم را شمارش کنیم , بلکه ظا و شین راهم
باید شمارش نموده و به مجموع اضافه کنیم زیرا ظا و شین نیز در زمان نزول قرآن به
صورت طا و سین نوشته مى شده است .
در پـاسـخ بـه ایـشان باید گفت : قبول داریم که کتابت و
نگارش قرآن در زمان نزول وحى خیلى ابـتـدایى و بسیط بوده و حروف نقطه دار مثل حروف
بى نقطه نوشته مى شده است , اما شما از کجا مـتوجه شدید که حروف نقطه دار همچون
حروف بى نقطه تلفظ مى شده است ؟
مسلما این نقیصه محدود به کتابت بوده و به قرائت وتلفظ
سرایت نمى کرده است .
چه آنکه , اگر در قرائت هم سین و شین یکى بودند درآن صورت
الفبا و ساختار زبان عربى به کلى با آنچه ما از زبان عربى مى شناسیم ,فرق مى کرد.
کـتابت و نگارش چندان مهم نیست , آنچه مهم است قرائت است و
در عصر نزول وحى مسلما حا و خـا و جـیم در تلفظ فرق داشته اند و معیار در قرآن ,
چیزى است که بر پیامبر از طریق وحى قرائت مـى شـده اسـت و رسـول اکـرم (ص ) نـیـز
هرآنچه را براو وحى مى شد بر مردم تلاوت مى نمود و مسلمین فراگرفته و به سرعت
حفظمى نمودند.
هـزاران حـافـظ قرآن در زمان آن حضرت وجود داشت و قرآن در
جاى جاى زندگى مردم حضور داشـتـه و مـسـلـمین به آموزش آن اهتمام داشتند و غیر
ازنماز در ساعات شب و روز به تلاوت و استماع آن انس مى گرفتند.
وضـعـیـت بـه گـونـه اى بـوده کـه نـقـیـصـه در کـتابت ,
هرگز به تلاوت و قرائت قرآن تسرى نمى کرده است .
بـنـابـرایـن اصـلا مـنـطـقـى نـیست که به جهت وجود نقیصه
در کتابت و اینکه در آن روزگار, نـقـطـه گـذارى مرسوم نبوده است و حا و خا در
نوشتن یکسان بوده اند ((حم ))را چهار حرف به حساب آوریم .
وقتى مجازیم ((حم )) را که در آغاز هفت سوره قرآن آمده است
, چهار حرف حساب کنیم که همه قرا قرآن , حم را با چهار حرف تلفظکنند.
ما وقتى مجازیم ((یس )) را نماینده 6 حرف (یا, با, ثا, نون
, سین و شین )بدانیم که شکل ((یس )) از سـوى قـرا قرآن و مسلمانان به صورت 6 حرف
تلفظ شودو حال آنکه هم ((حم )) و هم ((یس )) از زمان نزول وحى تاکنون به صورت دو
حرفى تلاوت مى شوند.
چـنانکه ملاحظه مى کنید, تمام کتاب ایشان بر اساس یک مبناى
باطل است و باابطال اساس ادعا نـیـازى نـیـسـت تـا بـه ابـطـال تطبیقات این تئورى
همت گماریم هرچندایشان نیز مثل دیگر هـمـفـکـرانـش , در موارد زیادى گردش به چپ و
تغییر تاکتیک داشته اند و خود را به آب و آتش زده اند تا به مضارب 19 برسند.
مثلا ایشان در محاسبه ((الم )) و ((الر)) وقتى به نتیجه
مطلوب نمى رسد, این شکست رابه گردن تغییر رسم الخط ((الف )) مى اندازد در این باره
مى نویسد:.
((الف تنها حرفى است که دچار دگرگونى و حذف و تبدیل بى رویه
اى شده است .
لذا انجام یک محاسبه دقیق و قابل اعتماد امکان پذیر نیست .
مدتى طولانى همچنان با تاسفى عمیق از این خطاى نگارش و سهل
انگارى گذشتگان سپرى شد.
تا اینکه یک روز طرح تازه اى درباره این فواتح , به نظرم
رسید که به تدریج پس ازمحاسبات عدیده و آزمـایـشـهـاى گـونـاگـون بـه مرحله ثبوت
رسید و معلوم گردید که حروف دیگر این فواتح سیزده گانه مستقلا و بدون ((الف )) نیز
داراى همان نقش شگفت ریاضى است )).
در جـاى دیگر در مورد ((کهیعص )) مى نویسد: از سه حرف با و
ثا و نون که در فاتحه سوره مریم و یـس بـه دلـیل هم شکلى و شباهت هم ردیف با
((با)) مى توان در نظرگرفت , ((ب )) و ((ث )) از لحاظ تحریر همواره یکسان بوده و
فرقشان فقط درنقطه گذارى است .
ولـى ((نـون )) بـا آن دو, فـرق بـارزى دارد .
لـذا ما بر مبناى همین اختلاف ((نون )) را موقتا کنار
گذاشته و فرض مى کنیم حروف هم شکل یا در هر دومورد فقط ((ب )) و ((ث )) باشد!.
همانطور که ملاحظه مى کنید, ایشان تغییر تاکتیک مى دهد تا
به رقم مورد نظر برسد.
باید از ایشان بپرسیم چرا ((ن )) را فقط در شمارش حروف
مقطعه سوره مریم از دورخارج ولى در جاهاى دیگر مثل سوره ((یس )), ((ن )) را منظور
کردید؟ .
نقد جزوه ((اعجاز ریاضى قرآن در خصوص اعداد زوج و فرد)) .
شـخـص دیـگـرى بـه نـام کوروش جم نشان , از ونکور کانادا,
با توجه به آیه سوم سوره والفجر که خداوند متعال به زوج و فرد سوگند یاد کرده است
, به فکر افتاده است که شاید یک نظام عددى بر مبناى زوج و فرد در قرآن باشد و بعد
از تحقیقات به این نتیجه رسیده است که اگر اعدادى را که از حـاصـل جمع شماره سوره
ها و تعدادآیات سوره ها به دست مى آید, در یک ستون بنویسیم , بعد زوجها را با هم و
فردهارا با هم جمع کنیم , جمع اعداد زوج دقیقا مساوى با جمع تعداد آیات قرآن
یعنى6236 و جمع اعداد فرد مساوى با 6555 است که حاصل جمع شماره سوره هامى باشد.
سـپـس تـکبیر گویان مى نویسد:.((بدین ترتیب نمونه دیگرى از
اعجاز عددى قرآن کشف شده و نشان مى دهد که ترتیب قرار گرفتن سوره ها و تعداد آیات
هر سوره , مبتنى بر یک نظام مخصوص وحساب شده اى است .
اللّه اکـبـر))..بـایـد در پـاسـخ گـفـت : اگـر در زوج و
فـرد بـودن آیات قرآن نکته اى باشد, باید مـیـان سـوره هاى فرد و سوره هاى زوج یا
آیه هاى داراى شماره فرد و آیه هاى داراى شماره زوج به وضوح دیده شود.
اما اثبات , بلکه احداث نکته آن هم با طى کردن این راه پیچ
در پیچ ربطى به مفاد آیه ندارد.
ایشان بعد از آنکه بین آیات داراى شماره فرد وآیات شماره
زوج و عدد حاصل از مجموع آیات فرد و عـدد حـاصـل از مـجـموع آیات زوج و عدد حاصل
از این دو مجموعه هیچ نکته اى نیافته است , شماره سوره را به تعداد آیات سوره
اضافه کرده و ستونى از این اعداد تشکیل داده است .
آنها را با هم جمع کرده و باز به نکته اى نرسیده است .
در مرتبه آخر, اعداد زوج این ستون راجداگانه و اعداد فرد را
جداگانه با هم جمع کرده است و به دو عدد جدید رسیده است 6236 و 6555.
عدد دوم مضرب 19 مى باشد سراغ عدد اول رفته ولى آن رامضرب
19 نیافته است .
(ایـشان نیز از کسانى است که به عدد 19 در قرآن عنایت خاصى
دارد چنانکه در جزوه هاى دیگرى از یـافته هاى آقاى عبداللّه اریک تحلیل کرده است )
اگر هر دو مضرب 19 مى بود خیلى به اعجاب ایشان مى افزود امامتاسفانه یکى مضرب 19
بوده و دیگرى مضرب 19 نیست .
ولى در لابلاى همین محاسبات ناگاه متوجه مى شوند که عدد اول
معادل تعداد آیات قرآن و عدد دوم مساوى با حاصل جمع شماره سوره هاست .
اینجاست که تکبیر گویان اعلان موفقیت مى کنند.
ما مى گوئیم خداى حکیم بسیار بعید است با مخاطبین خود از
چنین طریقى ارتباطبرقرار نماید.
خداوند نیز در تفهیم و تفاهم با بندگانش همان راهى را طى مى
کند که بین عقلا جارى و مرسوم اسـت و مـعـمـا و لغز به کار نمى برد و اگر بخواهد
امرى رامعماگونه بیان کند, معماى او باید به گونه اى باشد که تا قیامت معما بماند.
چـه , اگربشر بتواند چیزى را که مشیت خدا آن را معما خواسته
است کشف کند این نوعى نقص و ضعف براى خداوند خواهد بود چنانکه به نظر ما حروف
مقطعه قرآن از این مقوله اند.
یعنى شواهد و قرائن نشان مى دهد که خداوند مى خواهد اینها
در قالب رمز و معما باقى بمانند و یا تاریخ دقیق قیامت به تصریح خود قرآن از این
مقوله است .
ایـن نـکته که خداوند در تفهیم مقاصد خود از سیره عقلائیه
تبعیت مى کند, در یکى از فرمایشات امام صادق (ع ) به آن تصریح شده است :.
((قیل لابى عبداللّه علیه السلام روى عنکم ان الخمر و
المیسر و الانصاب و الازلام رجال فقال ما کان اللّه لیخاطب خلقه بما لا یعقلون )).
(وسائل الشیعه جلد 12, ص 243).
بـر اسـاس این حدیث , تفسیرهاى باطنى همه مردود است و اثبات
تناسبهاى عددى و نظم ریاضى در قرآن آن هم با عبور از راههاى مارپیچ , یکى از شاخه
هاى تفسیرباطنى است .
بـنـابـرایـن بسیار بعید است خداوند از آیه شریفه ((و الشفع
و الوتر))چیزى را بخواهد به ما تفهیم نماید که آقاى کورش جم نشان , کشف کرده اند.
زیراادعاى ایشان بسیار غریب و از فهم عرفى دور است و مخاطب
, بعد از فهمیدن راه طى شده , باز در هـالـه اى از شـک و تـردید باقى مى ماند و
شاید یکى از علل آن جمع شماره سوره با تعداد آیات سوره باشد.
جـمـع ایـن دو پـارامـتـر جمع دو چیزغیرمتجانس است , مثل
آنکه تعداد ستونهاى مسجد جامع اصفهان را با تعدادروزهاى هفته جمع نموده باشیم .
اشـکال اساسى تر این است که چنین چیزى اثبات اعجاز قرآن
نیست , زیرا به راحتى مى توان کتابى نوشت و از آغاز بین ابواب و فصول و تعداد
جملات آن چنین نظمى را جاسازى نمود.
بـنـابـرایـن ایـن کـشفیات ذره اى موجب گرایش منکران قرآن
به قرآن نخواهد بود بلکه اینگونه دفاعیات غیرمنطقى و ضعیف خود موجب اعراض واشمئزاز
بیگانگان مى شود.
نقد کتاب ((ماوراى احتمال ((
نویسنده دیگرى از کانادا با استفاده از کتاب ((ماوراى
احتمال )) تالیف عبداللّه اریک ,مقاله اى تحت عـنوان ((بسم اللّه مفقوده ))!! نوشته
و مدعى شده است , نبودن بسم اللّه در صدر سوره توبه و تکرار آن در سوره نمل بسیار
حکیمانه و از معجزات قرآن است .
مـا اصـل کتاب را که به زبان انگلیسى است به دست آوردیم .
در آنجاایشان مى گوید: ((اگر براى هر بسم اللّه کدى مرکب از
شماره سوره و شماره آیه قراردهیم و مجموع این اعداد را جمع کنیم به عـدد 68191 مـى
رسـیـم که دقیقا مضرب صحیحى از عدد 19 مى باشد))..سپس مى گوید: ((در سـوره حمد,
بسم اللّه شماره 1 را به خود اختصاص داده , ولى در سوره هاى دیگر بسم اللّه شماره
آیه ندارد لذا عدد صفر را به عنوان شماره آیه این قبیل بسم اللّه ها در نظر مى
گیریم )).
بر این اساس اولین بسم اللّه قرآن در آیه اول سوره اول است
پس کد آن 11 مى شودو دومین بسم اللّه کد 20 را به خود اختصاص مى دهد.
زیـرا شـمـاره آیـه آن صـفر است به همین ترتیب به جلو مى
رویم به سوره توبه مى رسیم که چون بـسـم اللّه نـدارد از آن عـبور مى کنیم و بعد
در سوره نمل بسم اللّه اول کد 270 و بسم اللّه آیه سى ام کد2730 را به خود اختصاص
مى دهد.
بعد مجموع این اعداد را زیر هم نوشته جمع مى کنیم دقیقا مى
شود 68191.
بـایـد عرض کنیم اسلوب نویسنده کتاب ((ماورا احتمال )) نیز
منطقى نیست ایشان اگرهمچون شـیـعـیان معتقدند که بسم اللّه جز سوره است , باید
براى همه بسم اللّه هاى آغاز سوره ها رقم یک را مـنـظور کنند و اگر همچون سنیان
معتقدند که بسم اللّه جزسوره نیست , باید در سوره حمد نیز کد 10 را انتخاب کنند,
نه یازده را.
زیرااهل تسنن بسم اللّه سوره حمد را نیز جز سوره نمى دانند.
هرچند در رسم الخطعثمان طه شماره یک را به خود اختصاص داده
است .
وانـگـهـى در جایى که بسم اللّه جز سوره نیست به چه علت رقم
صفر را به جاى شماره آیه انتخاب مـى کـنـنـد؟
چـه آنـکـه صفر به عنوان رقم یکان در کل عدد تاثیر مى گذارد,
باید براى مثال کد بسم اللّه سوره 59, عدد 59 باشد نه 590.
پیچیده ترین محاسبات در موضوع اعجاز عددى قرآن به همین آقاى
عبداللّه اریک اختصاص دارد.
ایـشان با استفاده از تعداد کلمات و حروف و ارزش ابجدى بسم
اللّه الرحمن الرحیم و جابجا کردن ارقام به اعداد بزرگى که گاه تا 73 رقم دارند,
دست یافته و اعلام مى کند همه این اعداد مضرب 19 مى باشند.
ایـشان مى نویسد: ((بسیار شگفت انگیزاست که چهار کلمه و 19
حرف آیه بسم اللّه الرحمن الرحیم داراى این تعدادترکیبات عددى مبناى 19 باشند.